برسرکوی تو فریاد که از راه وفا


خاک ره گشتم و برمن گذری نیست ترا

دارم آن سر که سرم در سر کار توشود


با من دلشده هر چند سری نیست ترا

دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنند


به وفای تو که چون من دگری نیست ترا